، تا این لحظه: 21 سال و 4 روز سن داره

علی سفید برفی

سفریکروزه به مراغه

آقای تمدن (که اهل مراغه هستند)وبابا تو دانشگاه زاهدان هم دوره بودن بعد از فارغ التحصیلی هر کدوم به شهر خودشون بر می گردن .بعد یک سال بابا تو آزمون استخدامی بیمه قبول میشه ومحل خدمتشو زنجان اعلام می کنند بابا می گه همون روزاول تو بیمه ی ایران  زنجان با آقای ظریفی آشنا شدکه ایشونم اهل تبزیز بودن وده روز قبل از بابا به زنجان رفته بودن ایشون مثل بابا یک نیروی جدید الاستخدام بودکه محل خدمتشونو زنجان اعلام کرده بودن بابا می گه  همون روزای اول  با افای ظریفی تو خیابان انقلاب زنجان قدم می زدیم که آقای تمدنو دیدیم بعد کلی سلام  واحوال برسی دیدیم آقای تمدن هم  تو زنجان مشغوله خلاصه سه تایشون یک خونه اجاره می کنن ومیش...
11 بهمن 1392

یلدای 1392

مراسم یلدای امسالو خونه ی آنا اینا گرفتیم خیلی خوش گذشت .علی با کمک خاله نعیمه سه تا کیک پخت   .طبق رسم هرساله خاله رضوان هم تفالی به حافظ زد که این غزل اومد. سالها دل طلب جام  جم از می می کرد        آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد اینم عکس علی کنار هندونه های شب یلدا    ...
5 دی 1392

عزیز و عمه وخاله ی بابا اومدن خونه ی ما

14 اذر پنج شنبه1392 عزیز وعمه وخاله ی بابا اومدن خونه ی ما وعلی با پسر خاله ی بابا (مهدی )وپسر عمه اش (امیر حسین )که هم سن علی هستن بازی کردن وخوش گذروندن  بعد رفتن مهمونه مام رفتیم خونه ی انا خاله ها م اونجا بودن چون انا میخواست بره مشهد رفتیم دیدنش .ہامروز اولین برف سال هم بارید وهمه جارو سفید پوش کرد 15اذر جمعه امروز مامان رفت مشهد .نعیمه اینام اومدن خونه ما وعلی با عمو اکبر (بابای ارمیا )کلی آتاری بازی کردن .علی اصرار میکرد که نعیمه اینا شب بمونن تا بیشتر با عمو اکبر بازی کنه البته نا گفته نماند که تا ساعت دوازده شب بازی می کردن   ...
16 آذر 1392

پیام تبریک بیمه ی ایران برای شاگرد اول شدن علی با نمونه ای از کاردستی های کلاس پنجم

عکس علی در پیام نامه  نامه ی بیمه ی ایران به مناسبت شاگرد اول شدن در کلاس چهارم گفته بودن با برگ کاردستی درست کنید .اینم کاردستی علی گفته بودن یک نقاشی بکشید و به جای رنگ آمیزی با مداد رنگی با کاغذ رنگی رنگش کنید . ...
3 آذر 1392

صور خانوادگی به خاطر گرفتن وام بابا

٢٩ آّبان .چهارشنبه خدارو شکر بعد از چند ماه  بقیه ی  وام با بار و دادن وما یک مهمونی خانوادگی به این مناسبت گرفتیم . (آنا اینا وخاله ها ودایی ناصر اینا همه اومده بودن )اتفاقا تولد ارمان (پسر دایی علی  و ال  ای )هم بو د که با یک تیر دو نشون زدیم . ودر آخر... خدارو شکر روز خوبی بود . خدایا شکربه خاطر همه چیز ... ...
1 آذر 1392