، تا این لحظه: 20 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

علی سفید برفی

جشن 29 بهمن

٢٩بهمن .سه شنبه تو کلاس علی اینا جشن گرفته بودن وخاله هانیه رفته بود تا از بچه ها فیلم برداری کنه وعکس  بندازه پارلا هم با هانیه رفته بود کلاس علی اینا وتو جشنشون شرکت کرده بود    ...
11 اسفند 1392

تولد آنا

یکشنبه ٢٠ بهمن تولد آنا بود ولی چون علی و آرمان درس داشتند مراسم رو موکول کردیم به روز ٥ شنبه ٢٤ بهمن. همگی با هم رفتیم بیرون شام خوردیم و از آنجا برگشتیم خونه خاله جون و تا حدود ١٢ شب اونجا بودیم و حسابی خوش گذشت شب هم پارلا و آرمان اومدند خونه ما و تا نصفه های شب با هم بازی کردن و حسابی بهشون خوش گذشت . ...
11 اسفند 1392

خونه خاله نعیمه

 ٢١ بهمن.دو شنبه   دیروز و امروز کلاس داشتم ، دیروز نعیمه اینااومدن  شب خونه ما موندند و ظهر که می  رفتم مدرسه پیش بچه ها موند و امروز هم من با ال آی رفتم خونه نعیمه و علی هم که شیفت صبح بود خودش اومد . بعد از ظهر هم مراسم چهلم فامیلمون بود که در کربلا فوت کرده بود . نعیمه بچه هارو برده بود مسجد من هم خودم از مدرسه در اومدم ورفتم .روحش شاد اینجا بچه ها حضر شدن برن مسجد ...
23 بهمن 1392

خاطزات 1392

 6  مهر .شنبه طبق معمول همیشه آنا زحمت کشیده بود و همه رو برا شام دعوت کرده بود . همه به ما میگن شما خیلی خانوده ی مهربون وگرمی هستین و به نظر من این بر میگرده به پدر ومادرمون واقعا دست آنا درد نکنه که باعث میشه ما اکثر روزا دور هم جمع بشیم .بچه ها یکم با هم بازی کنن . بزر گتر ها  با هم حرف بزنن وزندگیمون از روز مرگی در میاد .(ولی همه ی مامان وبابا ها  این زحمتو به خودشون نمیدن  ،بعضی خانواده ها دوربرم هست که سالی یکبارم دور هم جمع نمیشن واین بر میگرده به ضعف  مدیریت یا عدم مدیریت  بزرگای خانواده که حتی مناسبت های خاص (عید نوروز ،رمضان ،روز مادر و...) هم امکان نداره بچه ها شو نو دور هم جمع کنن&...
5 آبان 1392

رفتن به ائل گلی

  29 مرداد سه شنبه با خاله ها و آنا و وخاله ها ود ختر خاله های عمو اکبر (بابای ارمیا ) از صبح رفتیم ائل گلی و شب برگشتیم وخیلی هم به ما خوش گذشت .(حدود سی نفر فقط خانوم بودیم ،سال قبلم رفته بودیم .خیلی خوش میگذره     علی عاشق آناست . این عکس هم یک عکس کاملا منحصر بفرده.علی و آنا دور از چشم ال آی خانوم تنها نشستن و ناهار می خورن . ...
1 مهر 1392

مرداد 92

13 مرداد قرار بود دایی اینا افطار بیان خو نه آنا ، ما هم دعوت داشتیم . دم ظهر علی خواست یک کمپوت برای خودش باز کنه که این 3 تا وروجک رفتن تو صف ایستادن که علی به او نا م کمپوت بده شکار لحظه ها 14 مرداد دوشنبه قرار گذاشتیم افطار بریم بیرون .اینم عکس های اون روز ای جان ،ار میا خیلی علی رو دوست داره .علی هر کاری می کنه ارمیام فورا پشت سرش تکرار می کنه 16 مرداد علی طفلی همیشه درگیر این وروجک هاست ...
1 مهر 1392

تولد دوسالگی بچه ها

دومین تولد بچه هارو روز تولد ارمیا خو نه ی خاله نعیمه گرفتیم .عموها وعمه های ارمیا هم اومده بودن .خیلی خوش گذشت مخصوصا با اون سفره ی افطاری که خاله نعیمه پهن کرده بود ...
1 مهر 1392