، تا این لحظه: 20 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

علی سفید برفی

خاطرات سال 1390

نوروز ١٣٩٠به خاطر بارداری مامان وخاله نعیمه ات جایی نرفتیم. فروردین‌١٣٩٠به‌خاطر‌لوزه هات‌مجبورشدیمِ‌‌یه نصف روز توبیمارستان بمونیم وقتی میرفتی اتاق عمل فقط گریه می کردی ،بعدعمل وقتی به هوش اومدی شدیداتشنه بودی وآب می خواستی ودکتراگفته بودن نباید چیزی بخوری علی جان اون لحظه ات هیچ وقت از یادم نرفته ونخواهد رفت .قبل ازعمل دایی ها وخاله هات وآنا ومعلم مهربونت خانم قنبر نزاد زنگ می زدن وحالتو می پرسیدن خاله جون ازت پرسید چی میخوای توهم گفتی کتاب دستش دردنکنه وقت ملاقات برا ت چندتاکتاب خوب آورد دایی ناصرم قبل ازعمل ازت پرسیدچی می خوای گفتی یک پلنگ صورتی .دایی ناصر از بانک مرخصی گرفته بود ورفته بود برات یک پلنگ صورت...
28 شهريور 1392
1