، تا این لحظه: 20 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

علی سفید برفی

خاطرات دي ماه 1393

1393/10/24 23:49
نویسنده : مامان علی
565 بازدید
اشتراک گذاری

ال آي به نظر خودش ملكه زيبايي شده بود .وايساده بود جلوي آيفون همش چشمش به در بود كه علي زود بياد ومنوببينه.

به خاطر وفات پيامبر اكرم  (ع)ما امسال شب يلدارو چندروز ديرتربرگزاز كرديم .مراسم شب يلداي ما چهار دي ماه برگزارشد .آنا اينا ودايي اينا وخاله اينا برا شام خونه ما دعوت بودن .روز خوبي بود .خيلي خوش گذشت.

5دي.جمعه

عزيز (مامان بابايي)با عمه ناهيداينا اومدن خونه ما .ال آي هم با حنانه كلي بازي كردوخوش گذروند.

مانند اكثرروزا با علي درس مي خوندم كه ديدم برام پيام اومد تا بازش كردم ديدم اينم يكي ديگه از شاگردامه كه برام عكس بچه هارو از پروفايل برداشته وكاركرده وفرستاده خيلي خوشحال شدم .اينكه بچه ها وقت ميذارن ومنوسورپرابز مي كنن جالب اومد.

يكي از اون عكسا.واقعا دست همشون درد نكنه بااين محبت هاشون شرمندم مي كنن.

 

24دي.چهارشنبه

خاله نعيمه كارداشت وارميارو آورده بود خونه ما.منم شما وروجك هارو بردم حموم .بعد آوردم موهاتونو سشوار كشيدم تا خشك بشه .باز اين دختر من شديداجو گيرشد .مامان منو خوشگل كن موهامو ببندو.....

واي اينجا ال آي مثل اكثر وقتا دارهبه علي زور ميگيره .علي تازه از مدرسه اومده وخسته بود ال آي هم گيرداده بو باما عكس بگير باما بازي كن و...

 

پنج شنبه.25دي

آنا وحاج عمووخاله جون آ خرماه مشرف ميشن به زيارت خانه خدا.به همين مناسبت آنا تدارك يك مهموني شام ديده بود.كه همه اعضاي خانواده دور هم باشيم.البته واقعا جاي دايي نادر وزن پروين والشن وآرشام خالي بود.دست زندايي پروين درد نكنه كه پيام فرستاده بود وبه همه سلام  داشت.

مام امروز صبح رفتيم خونه آنا تا تو تهيه شام وكارهاي خونه به آناكمك كنيم.ولي آنا همه كارهاشو انجام داده بود ومانقش سياهي لشكرو اجرا كرديمخجالت

بعدازظهرم طبق معمول پنج شنبه ها علي رو برديم  كلاس شطرنج.

ساعت هفت عصر رفتيم دنبال علي وباز برگشتيم خونه آنا.بچه ها باهم بازي ميكردن البته گهگاهي هم  ال آي وارميا باهم لج ميكردن.كه با مديريت علي وآرمان زود فيصله پيدا مي كرد.

علي وارميا خيلي همديگرو دوست دارن .ارميا به علي ميگه قيدش.(يعني برادر)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)