، تا این لحظه: 21 سال و 3 روز سن داره

علی سفید برفی

تبریز بدون عزیزان

1392/6/28 16:30
نویسنده : مامان علی
232 بازدید
اشتراک گذاری

پنج شنبه 6 تیر

امروز روز عجیبی بود از مامان و بابا خواهر و برادرام کسی تبریز نبود هر کدو مشون یه جا یی رفته بودن

ومن که اینقدر وابسته به خانوادم هستم واقعا برام سخت بود.

این بیت تقدیم به تک تک عزیزام:

ولله که شهر بی تو مرا حبس می شود آوارگی کوه وبیا با نم آرزوست

عصر یک سر رفتیم بیرون ،یکم تو محوطه ی آپارتمان پیاده روی کردیم ،بابا گفت کجا بریم ؟علیم طبق

معمول گفت :خو نه ی آنا .!!!چشمک

درسته مامان اینا یک هفته بود مشهد رفته بودن اما خود من هم دلم می خواست برم خو نشون .واقعا

دل من هم براشون تنگ شده بود .

وقتی بچه ها دیدن با رفتن به خو نه ی آنا موافقت شد کلی ذوق کردن ،اصلا بچه های من عا شق خو نه

ی ماما بزرگ و بابا بزر گشو نن.

قیا فه ی خو شحال بچه ها وقتی دیدن میریم خو نه ی آنا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)