ادامه ی خاطرات تیر ماه
6 تیر- پنج شنبه
امروز بابا تا ب بچگی های علی رو برای ال آی بست ،علی تقریبا هم سن وسال الان ال آی بود که ما این تا ب رو برای دومین روز کودکش براش گر فتیم .
یاد ایا م...
.
علی کو چو لوی ما دیگه بزر گ شده وداره خواهرشو تا ب می ده ،
ال آی کلی ذوق کرد ومن افسوس می خو ردم که چرا زود تر از این وصلش نکردیم .
تیر 7-جمعه
نعیمه صبح زنگ زد که الا ن از را ه رسیدیم وخسته ایم ،گفت ارمیارو میاریم بذاریم خو نه ی شما و
بریم استراحت کنیم .بچه ها با اومدن ار میا خوشحال شدن و تا شب بازی کردن .
عصر هم ما ما ن اینا با نعیمه اینا اومدن وسوغاتی های بچه ها رو آوردن (دست مامان بزرگ وخاله ها
درد نکنه).
سوغاتی های علی :
دو تا پیرا هن مر دا نه و شلوارک و یک عدد کلوچه (علی عاشق کلو چه ا ست)
سو غا تی ها ی ال آی :
چادر شب ،النگو ،انگشتر ،گردن بند ،کفش ،دامن
شب هم بچه ها بعد رفتن مهمو نا زود خوابیدن ،از بس با ار میا با زی کرده بو دن که فو ر ا خو اب شون
برد.
علی عا دت داره چرا غ اتا قش رو شن میذاره و می خو ا به ومن وقتی رفتم چرا غ اتا قشو خا موش
کنم ،طرز خوابیدن علی برام جالب اومد وازش عکس انداختم .
این پلنگ صورتی رو وقتی علی کلاس دوم بود ،لوزه ها شو عمل کرد یم ،دایی نا صر زنگ زد که حا لشو
بپرسه گفت :چی برات بگیرم ؟علی هم گفت :پلنگ صورتی .نگو دایی نا صر پا شده از با نک مر خصی
گرفته رفته این پلنگ صورتی رو خریده وآورد بیمارستان ،اصلا یادم نمی ره دقیقا همون موقعی رسیدکه
علی از اتا ق عمل آو ردن ،وعلی با دیدنش خو شحال شد.بعد دایی نا صر رفت خو نشون زن دایی
و آرمانو آورد ملا قا تت (واقعا دست دایی نا صر در د نکنه که هوای بچه ها ی ما رو دا ره ).علی علا قه
عجیبی به این پلنگ صو رتی داره وازاون موقع اکثر شبا با اون می خوابه.
پانزده تیر- خو نه ی آنا