خاطرات 1391
علی جان ١٨اردیبهشت سال١٣٩١بابابزرگت اینا(بابای مامان)به دلیل تخریب ونوسازی خونشون اسباب کشی کردن خونه ی ما واون ماه سرمون خیلی شلوغ بود وما نتونستیم یک تولد درست وحسابی برات بگیریم امیدوارم ماروببخشی خوشگلمولی چون خودت یک گوشی موبایل خواسته بودی بابابایی رفتین ویک گوشی موبایل برا ت کادو گرفتیم.
تابستان ١٣٩١علی به همراه اردکش .علی عاشق حیواناته یک بار گیرمیده اردک بخرین یک بار گیرمیده جوجه می خوام یکبار یک گربه ی یکی دو روزه رو آورده بود خونه که من با قطره چکان بهش شیر می دادم تازگیام سنجاب می خواد
تولد یک سالگی ال آی وارمیا پسرخاله ی علی که فقط پنج روز از خواهرش بزرگتره.علی خیلی زحمت بچه هارو می کشه .خیلی با حوصله ومودب باهاشون برخورد می کنه ومن وبابااز این جهت خیلی خوشحالیم.وبلگ پسرخاله ی علی ،ارمیامسافرکوچواست اگه خواستین یه سربزنین.
علی به همراه باباش ودایی ناصر وپسر دایی اش آرمان و عمو اکبر رفتن استادیوم یادگار امام برا تشویق تیم تراکتور.این عکسوباباازت گرفته آرمان سرشوخم کرده ولی دایی ناصر دیده میشه
اینم عکس فو تبالیست های ما (آرمان وعلی )
عمو وحید این عکسارو گرفته