، تا این لحظه: 21 سال و 3 روز سن داره

علی سفید برفی

خاطرات سال 1390

1392/6/28 16:11
نویسنده : مامان علی
170 بازدید
اشتراک گذاری

نوروز ١٣٩٠به خاطر بارداری مامان وخاله نعیمه ات جایی نرفتیم.

فروردین‌١٣٩٠به‌خاطر‌لوزه هات‌مجبورشدیمِ‌‌یه نصف روز توبیمارستان بمونیم وقتی میرفتی اتاق عمل فقط گریه می کردی ،بعدعمل وقتی به هوش اومدی شدیداتشنه بودی وآب می خواستی ودکتراگفته بودن نباید چیزی بخوری علی جان اون لحظه ات هیچ وقت از یادم نرفته ونخواهد رفت .قبل ازعمل دایی ها وخاله هات وآنا ومعلم مهربونت خانم قنبر نزاد زنگ می زدن وحالتو می پرسیدن خاله جون ازت پرسید چی میخوای توهم گفتی کتاب دستش دردنکنه وقت ملاقات برا ت چندتاکتاب خوب آورد دایی ناصرم قبل ازعمل ازت پرسیدچی می خوای گفتی یک پلنگ صورتی .دایی ناصر از بانک مرخصی گرفته بود ورفته بود برات یک پلنگ صورتی بزرگ خریده بود واوردبیمارستان رسوند دست مادقیقا وقتی رسید که از اتاق عمل بیرون آوردنت ومن پلنگ صورتی رو نشونت دادم وخوشحال شدی دایی ناصر دوباره برگشت خونشون تا آرمان وزن دایی هم بیاره ملاقاتت .ازاون ور خاله هانیه اینا اومدن عمووحید کلی برات بستنی وشیر کاکایو گرفته بود خوشبختانه دکترم ترخیصت کرد وچون خونه مون کارگر داشتیم رفتیم خونه ی خاله جون ،خاله جون برات سوپ پخت و... آنا وخاله ها ودایی اینا همه اونجا بودن خاله نعیمه هم با عمو اکبر برات هواپیما ی لیزری گرفته بودن ودوباره همه شون پول گذاشته بودن وبرات میکروسکوپ خریده بودن دست همه شون درد نکنه.

یک اتفاق مهمخنده

٨مرداد١٣٩٠

علی صاحب یک خواهر ناز وخوشگل شد به اسم ال آی خانم که یک اسم ترکی به معنی زیبای فامیل است.وبلاگ خواهرعلی ،ال ای سفیدبرفی است اگه دوست داشتین سربزنین.

اینم عکس علی باخواهرکوچولوش

مهر١٣٩٠علی به کلاس سوم می رود واسم معلومهربونشون خانم دستمالچی بود.

اینم عکس علی در پایان دوره ی سوم ابتدایی در پیام نامه ی بیمه ی ایران

نوروز ١٣٩٠



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)